بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدمت مادر گرامى ام:
سلام مادر جان.امیدوارم که حالت خوب باشد.
مـــــادر جان،مى دانم که ســالهاى سال براى من زحمت کشیده اى و مرا که موجودى ناتوان بودم، شب ها خواب شیرینت را براى من بــا بیدارى کشانده اى.
مادر جانمى دانم که هـــــر لحظه که من گریه مى کردم، قصه لالایى براى من مى خواندى تا شـــاید من بخوایم ولــى افسوس که خودت بیدار مى نشستى.
مادر جان،شما مرا از کوچکى بزرگ کردید تا به سن 24 سالگى رساندید که من بتوانم زحمات شما را جبران کنم، ولى حالا خدا مرا از شما مى گیرد.
مى دانم ناراحت مى شوى ولى این خواست خداست.
من که الآن نامه مى نویسم اشک از چشمانم مثل باران مى ریزد ولى چاره اى ندارم،
باید چند روز دیگر به میدان نبرد بروم.
مادر جان
در هر صورت، در این مدت 24 سال از من هر بدى دیده اید، باید مرا ببخشید.
مادر جاناز شما دور شده ام، دسترسى به شما ندارم که درد دل کنم و حال به وسیله این کاغذ پاره پاره و از این راه دور دست و پاهایت را مى بوسم و از شما خواهش مى کنم که شیرت را حلالم کن مادر.
مــــادر جان،اگر زنده ماندم زحمات شما را جبران مى کنم که حقى بر گردن من نباشد و اگر هم نماندم باز خواهش مــى کنم که شیرت را حلالم کن.
خداحافظ مادر جان،خدا یار و نگهدار شما باشد.
تیمور حسن زاده
من یک نذرى براى مسجد گفته بودم که یک در براى حیاط بخرم ولى این نذر هنوز بر گردن من مانده،
از شما خواهش مى کنم که این کار را انجام دهید و یک در براى مسجد بردر بیاورید.
اگر زنده ماندم خودم جبران مى کنم.
تیمور حسن زاده
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
مادر عزیزم
از مرگم نگران نباش
چون شهادت زندگی جاویدی است که به لطف خدا نصیب من شده است
از شما می خواهم که در سوگ من ننشینید بلکه خوشحال باشید که اگر زندگی کمی داشتم لااقل گناه کمتری مرتکب شدم
اگر به فیض شهادت نائل آمدم می خواهم جسد سردم در مسجد صاحب الزمان به خاک رود.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
ملت ایران برای اینکه یک کشور آزاد و مستقل داشته باشد
باید به فرمایشات امام گوش جان بسپارند
در مقابل شیطان بزرگ مقاومت کنند
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
خواهران و برادر عزیز!
همسر مهربان و دلبندم
سلام علیکم
با دلى پر درد و غصه با شما این وصیت نامه را مىنویسم
غصه از این که اى کاش کودک بودم و همانطورى که حال مىفهمم در موقع کودکیم مىفهمیدم
حیف عمرم گذشت و دیر متوجه خیر و شر دنیا شدم
اى کاش نمونهاى از امام در زمان شاه در روستاى ما بود و ما همه را راهنمایى مىکرد
البته راهنمایى کردند ولى کم بود
اى پدر و مادر عزیزم
اى کل خانواده خودم
اى خواهران و برادران عزیزم
اى همسر و فرزندان دلبندم مهدى عزیز و اسماء
اگر این نوشته باقى بود تا روزى که شما که دو کودک بودید به سن بلوغ رسیدید که حرفم را گوش کنید
مهدى جانم و خواهران و برادرانم
شما سعى کنید در اول خداى بزرگ را بشناسید
سعى کنید خوبىهاى جامعه را بشناسید،
سعى کنید با بدىهاى جامعه آشنا شوید وقتى که آشنا شدید با بدىها به ستیز و مقابله بپردازید و با خوبیها مأنوس باشید
اى فرزندم مهدى
اگر بزرگ شدى سعى کن با سواد باشى
سعى کن تا آخرین لحظه عمرت بیاموزى و همچنین خواهرانم شما مطالعه کنید (قرآن، نهج البلاغه، کتب اسلامى را)
با خدا باشید
نمازهایتان را اول وقت بخوانید
سعى کنید نماز شب بخوانید،
دعاى کمیل را بخوانید
دعاى ابوحمزه ثمالى را بخوانید
مناجات امام سجاد (ع) را بخوانید
خواهران و برادران و فرزندانم همیشه مردم را دوست داشته باشید کمک به مردم کنید
اگر کسى از شما خواست به او بدهید
کمک به کسانى که محروم هستند بکنید
دلتان به حال ائمه اطهار بسوزد
در مراسم عزادارىها مکررا شرکت بفرمایید
پدر عزیزم
من از تو معذرت مىخواهم
مادر عزیزم
من از تو معذرت مىخواهم خیلى به شما بدى کردم
شما از من خیرى ندیدید
عاجزانه از شما مىخواهم مرا حلال کنید.
پدر و مادرم
شما به خاطر من سختی ها تحمل کردید
پدر و مادر عزیزم
از شما مىخواهم که مبادا با صداى بلند در نبود من گریه کنید
من از شما عاجزانه مىخواهم گریه بلند نکنید
خوشحال باشید که من در راه مشخص که همیشه برایتان تعریف مىکردم رفتم
یعنى رفتم که خدا از دستم راضى باشد
رفتم که صاحبان اصلى انقلاب همانان که امام امت فرمودند: "صاحبان اصلى انقلاب را به عنوان های مختلف کنار نزنید تا به جاى آنان کسانى که وارثان رژیم گذشته هستند روى کار آیند" از من راضى باشند و با خون من و امثال من در پست و مقام خود به مردم محروم خدت نمایند
ما رفتیم و قطره قطره خونمان را دادیم تا رئیس جمهور به مردم محروم خدمت نمایند و رئیس دولت و مجلس همچنین
ما رفتیم تا فلان وزیر بداند که براى بقا اسلام خون در جبهه داده مىشود
کارگران و کشاورزان و همه اقشار جامعه بدانید که اسلام امروز احتیاج به خون دارد
مسئولین که الحمدالله کم هستند که دنیا آنها را در خود گرفته باشد ولى خوب مىگویم که دردم را گفته باشم
آن مسئولى که وقتى مسئول شدند پسر عمه، برادر زن، پسر عمو و همه فامیل که هیچ حقى و سهمى هم در انقلاب نداشتند به کار مىگیرد و از پست و مقام خود بهره شخصى هم مىبرند
هیچ به فکر مردم بیچارهاى که پارتى ندارند نیستید
بله گریه نکنید
زیرا اگر خوشبختى فرزندتان را بخواهید،
خوشبختى من در این است که الان برایم پیش آمده است و در راه اسلام عزیز فدا شدهام ان شاء الله
پدر و مادرم و خواهران و برادرانم همسر و فرزندانم
همیشه دوست دارم به یادم باشید زیرا من به یاد شما هستم و فرزندانم همیشه دوست دارم به یادم باشید زیرا من به یاد شما هستم
از کلیه فامیل و کلیه کسانى که من را مىشناسند حلالیت مىطلبم
یک حرفى کوچک مىخواهم بزنم این که از شما عزیزانى که از کودکى با هم بزرگ شدیم و در یک محل بودیم عاجزانه مىخواهم قدر عمر خود را بدانید
اوقات خودتان را به خاطر مسائل دنیا به هدر ندهید
اگر مىخواهید عاقبت به خیر شوید همیشه به یاد خداوند بزرگ باشید
همیشه از چیزهایی که خداوند روزی شما کرده انفاق کنید
به مستمندان کمک کنید
اگر باغ دارید از میوه باغ تان به افراد بىبضاعت بدهید
کسانى که وضع مالیتان خوب است
شما فکر کنید این همه مال و ثروت را کجا مىخواهید ببرید؟
چرا غافل هستید؟
بهترین روش استفاده از مال خود در همین دنیا است
به کسانى که فرزندان خود را نمىتوانند به مدرسه بفرستند کمک کنید
به کسانى که نان شب ندارند بخورند کمک کنید
چه مىشود اگر عدهاى خیر با هم انجمنى را به اسم انجمن خیریه تشکیل بدهند و افراد بى بضاعت و آبرودار را شناسایى کنند و به آنها مخفیانه کمک کنید چه اشکالى دارد.
همسر عزیزم
از شما حلالیت مىطلبم مرا ببخشید که براى تو همسر خوبى نبودم از شما استدعا دارم مادر خوبى براى فرزندانم باشى
همانطور که عقیدهام بود فرزندانم را بزرگ کن
دلم مىخواهد که اگر مایل بودى با خانه ما قطع رابطه نکنى ان شاء الله با هم دوست باشید و با هم مأنوس باشید
همچنین پدر و مادرم به خانه آنها بروید و ارتباط شما با هم قطع نشود
خدا نکند که کوچکترین کدورتى هر کدام شما به وجود بیاورید که خدا لعنت کند کسى را که باعث و بانى کدورت بین شما خانواده محترم باشد
مادر عزیزم
هر وقت خواستى براى فرزندت حسین گریه کنى به یاد حسین ابن على باش و در مراسم امام حسین (ع) شرکت کن و بیشتر راز و نیاز با خدا داشته باش
هر وقت خواستى گریه کنى برو یک جاى خلوتى که هیچ کس نباشد روبروى مردم گریه نکن که بگویند بیچاره براى فرزندش گریه مىکند.
و هیچ کس حق ندارد براى من گریه بلند بکند
گریه بلند براى مظلوم کربلا حسین(ع) و مظلوم کربلاى ایران بهشتى عزیز و رجایى و باهنر بنمایید
سخنى کوتاه با خواهران و فامیل خودم دارم
از شما عاجزانه مىخواهم که حجاب اسلامى را براى رضاى خدا حفظ کنید نه براى این که حقیر مىگویم
شما اى برادران محل
مواظب چشم هاى خود باشید
مواظب باشید که باعث و بانى گناه نباشید
بار دیگر از پدر و مادر عزیزم و خواهران و برادران و تمام فامیلم مىخواهم مرا حلال کنند و مرا ببخشید.
1365/08/20
بسمه تعالی
همسر عزیزم
اگر من شهید شدم، برای من اشک نریزید
به جلال و جهانگیر، دو پسرم درس قرآن بیاموز و لباس شادی بپوشان و آنها را به جبهه برای اسلام بفرست
فرزندانم سعی کنید قرآن زیاد بخوانید.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
از این که هنوز جوان هستى تو را ترک مى کنم بسیار ناراحتم
من هم در این دنیا هیچ چیز و هیچ لذتى نبردم.
پسرم مرتضى و مصطفى عزیزم!
از مامان خوب مواظبت کنید چون من نتوانستم آرزوى او را بر آورده کنم. پس شما پسران آرزوى مامان خود را بر آورده کنید
هر چه در این دنیا دارم از برای مامان و دو پسر خوب من است
به امید دیدار در قیامت
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بالاخره حقیقی است که چند به من ثابت شده؛
یعنی این که ما همه برای خدا هستیم و به سوی خدا باز خواهیم گشت. همانا خدا در آیه شریفه می فرماید:
"ان الله و انا الیه راجعون"
پس شما ای بستگان من خصوصاً مادر!
ای فدای شیر پاکت!
که توانستی فرزندی برای خدا و راهش تربیت کنی تا که این قدر قهرمان به دفاع از ناموسش برخاسته و حتی از همه چیز گذشته.
پس بدان مادر!
فرزندت به راهی که راه انبیاء (علیهم السلام) و شاگردانش پیموده اند پا گذشته و تا آخر ادامه می دهد.
پس مردن من در این راه نباید موجب ناراحتی و دل آزردگی تو شود.
زندگی دو نیمه است،نیمه اول به امید نیمه ی دوم می گذرد و نیمه دوم بر حسرت نیمه اول.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
اکنون که این وصیتنامه را میخوانید در میان شما نیستم
با خون خودم، نقطه ای از زمین وطن را رنگین کردهام و لالهاى از برکت وجود من در این شورهزار آبادان روییده است
هزاران انسان، که آن را میبینند شاد و مسرور میشوند و قطره اشکى از حسرت براى آبیارى این نهال تازه نثار میکنند.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
افتخار کنید که فرزندتان در راه ناموس و دین از بین رفته و نباید بگویم از بین رفته چون که می دانم فرقی بین بستر گرم و میدان نبرد خواهد بود.
شاید نام بنده در میان مردم تا مدتی پیچیده باشد
اما همینکه انسان در بستر گرم بمیرد، نامش پایدار نخواهد بود.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
پدرجان و مادرم
اگر من شهید شدم برای من همچون حضرت امام حسین که علی اکبر را از دست داد و همچون خانم زینب کبری قهرمان کربلا، صبور باشید و مفتخر از شهادت فرزندتان برای من گریه نکنید و اشک چشم نریزید
برادران
همیشه به یاد خدا باشید و هیچ موقع از یاد خدا غفلت مکنید که لحظه ای غفلت از یاد خدا باعث گمراهی انسان می شود.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
سلام بر تمامی انبیا و اولیاى خداوند متعال که با راهنمائی هاى خویش انسان را از بینش به ملکوت رسانید
سلام بر رهراوانى که به پیروى از آنها دین خدا را یارى میکنند و به طرف کمال انسانیت پرواز مینمایند
سلام به روان پاک شهداء که خودشان را فداى دین خدا و رسولش میکنند
چگونه و چقدر شکر و ثناى تو را گویم که این همه نعمت به ما عطاء فرمودى و ما را از بندگان صالح قرار دادى
خداوندا
تو را به حسین (ع) که خون او در پیش تو از همه خون ها افضل است و به مادرش فاطمه زهرا (س) که ما را حسین (ع) وار بمیران.
در حالى که بر لب خود لا اله الا الله میگوئیم
خداوندا
موقع شهید شدن این توفیق را بر ما عطا فرما که به آن آقا (مهدى عج الله تعالی فرجه) سلام بدهیم.
پدر جانشما که با تحمل زحمات و مشکلات مرا بزرگ کردید امیدوارم از اینکه حق فرزندى را نتوانستم اداء نمایم مرا حلال کنید تا انشاءالله خداوند ثواب فرزند صالح را براى شما عطا فرماید
مادر جان
اى تو که با زحمات و غم و غصه ها مرا بزرگ کرده اى امیدوارم که خداوند توفیق شهادت به من عطاء فرماید و لایق بهشت شوم.
داخل نخواهم شد مگر اول شما وارد شوى
مادر
بدان که اگر در این راه فداى اسلام شدم فرداى قیامت در پیش ابا عبدالله و مادرش فاطمه زهرا (س) رو سفید خواهى بود
مادر جان
از هیچ کس انتظار نداشته باش و تنها دل خود را به خدا بسپار و عوض را از او بخواه
مادر جان
میدانم دورى بر ما سخت است ولى شما مولاى آزادگان را به یاد بیاورید که دورى او براى خواهرش چقدر سخت بود و در پیش چشمش سرش را به نیزه کردند
مادرم
میدانم که تو جان مرا از جان خودت بیشتر دوست داشتى ولى خود میدانى که اسلام از همه عزیزتر است
باید به یارى دین خداوند رفت
درست است که این دین صاحب دارد ولى ما به این دین نیازمندیم و میدانى که هدف از خلقت، رسیدن به خداست و همه چیز به آن هدف یعنى خداوند منتهى میشود
فاطمه زهرا (س) در این هدف حسین (ع) و فرزندانش را داد و لذا ما نیز که نام خود را شیعه گذاشتیم باید مثل او زیر بار ظلم نرویم و مکتب خود را به رهبرى امام پیش ببریم و ان شاء الله جهان را با صداى الله اکبر پر خواهیم کرد.
به امید آن روز
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
من به عنوان یک مسلمان شیعه و پایبند به مبانی دین مبین اسلام به رهبری حضرت امام پای در میدان نبرد گذارده ام
همسرم
عهده دار تربیت فرزندان باش و آنان را سربازانی شجاع برای دفاع از اسلام بار بیاور و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نکن.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
این شما بودید که هر روز با همبستگی هایتان و راهپیمایی هایتان، آمریکا این شیطان بزرگ را به نابودی و خارج شدن کشاندید
بله امتی که دست و قدرت جوان حزب اللهی بر سر آن است هیچ وقت شکست نمی خورد
ای امت قهرمان
با مال ها و جان هایتان جهاد کنید، شاید خداوند درهای بهشت را به روی شما باز گرداند
آخرین سخنم این است که نگذارید این منافقین پست فطرت به هدفهای شومشان برسند
با منافقین کارزار کنید و امام را تنها نگذارید.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
امیدوارم که به سلامت باشید.
از حال ما بخواهید بحمدلله خوبیم و دشمن زبون در حال نابودى است.
امروز زمان آن رسیده که مسلمان به عهد خود وفا کند و با توکل به خدا بر دشمن اسلام و محرومان جهان بتازند و نصر من الله و فتح قریب.
نبرد ما نبرد اسلام با جنود شیطان است و عزت و عظمت مسلمانان بستگى به صبر و مقاومت ما دارد
به یارى خدا خواهیم ایستاد تا تاریخ، فردا به نیکى از ما یاد کند و خداى عالم راضى از ما باشد.
خدایا!
ما را یارى فرما و گام هایمان را در ره خود استوار گردان.
خانواده عزیزم!زمان کوتاه است و مسئولیت سنگین،
از من راضى باشید و مرا ببخشید و برایم نماز برپا دارید و روزه بگیرید، هر چه توان دارید تا خدا به همه مان اجر فرماید.
شیطان همیشه در کمین است و آن چنان نافذ که احساس نمى کنید.
از خدا مى خواهم که خود و همه شما را در پناه خود از شر شیطان نگاه دارد تا راه درست را انتخاب کنیم و در مسیر فطرت الهى حرکت نماییم.
امام مان که امید محرومان است را یارى کنیم و شکر نعمت خدا را به جاى آوریم تا دچار غضب الهى نشویم.
به خواهرانم که مهربانند و برادرانم نیز سلام مى رسانم و توفیقشان را از خداوند خواستارم.
خداوند همه مسلمانان را پیروز و با عزت گرداند تا پرچم یکتا پرستى و لا اله الا الله در جهان بر افراشته گردد.
"از قول من به مادرم و امام بگوئید:
شیاکوه لرزید ولی انشائی نلرزید."
والسلام
گیلان غرب
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
من یک خلبان هستم.
سال ها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام.
حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم.
مگر نه این که همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا (سلام الله علیها) را یاری می کردیم؟
اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم.
بنابرین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.
به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
برادر جان
می دانم که اگر خبر شهید شدن من را بشنوی ناراحت می شوی اما باید افتخار کنی که برادرت در چنین راهی شهید شده است
مادر عزیزم
می دانم که سالهای سال امید داشتی که در شب دامادی من لباس نو بر تن کنی اما به عقیده من این راه بهتر است تا راه دگر
برادر گرامی
اگر من شهید شدم، مرا به رزک ببرید و در کنار قبر پدرم به خاک بسپارید.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
خواهشی که از شما دارم این است که امام را تنها نگذارید
فقط شما هستید که می توانید مشتی محکم به دهان این آمریکای جنایتکار بزنید و خون من و امثال من پایمال نشود.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بـه نام خـداوند بـخشـنده و مـهربـان و در هـم کـوبـنده منافـقان و کفاران.
سلام علیکمسلام خود را به مـردم شهـیـد پـرور ایـران به خـصـوص مـردم شهیـد پرور سعـدآبـاد مىرسانم.
اى مـردم!مـن کـه نـتوانستم از شمـا خداحافظى کـنم و حـلال طلبى کنم
حالا با همین کـلمـه هایـى که همان سخن خودم است کـه یـک روزى بـر روى کـاغذ نوشـتم از شـما مردم شهید پرور ایران بخصوص مـردم شهید پرور سعدآباد مىخـواهـم کـه اگـر گـناهى از طرف من نسبت به شما سر زده است من را ببخشید و حلالم کنید.
اکنون که در سیاهى شب تنها با خداى خود هستم این وصیت نامه را روى کاغذ مىآورم
شاید با این وضعـیت هم عدهاى را به حقانیت این راه آگاهى دهم.
انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است و هیچ کارى از او بر نمىآید،پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد و شهید چه زیبـاست این نام و چـه گـوش نواز یعنى کسى که شهادت می دهد، با خونش، به درستى راهى که رفته است
همیشه دعا به جان رهبر کبیر و فرمانده کل قوا خمینى روح خدا کنید و نگذارید که مـنافـقان لطـمـهاى بـه ایـن انـقلاب اسلامـى بـزنـنـد
چـون این انقلاب مثل یک غنچه گل که باید آبیارى شود تا رشد کند و ثمر دهد، این انقلاب اسلامى هم همینطور است که با خون رشد کرده است.
وصـیتـى کـه من بـه خـواهـران دارم بـلکـه وصیت هـمه شهـیدان است و وصیت فاطمه (علیه السلام) است که حجاب خود را خوب حفظ کنید (حجـاب حـفظ کردن سـنـگرى است بـراى رزمندگـان اسلام )
همین طور که شاعر میگویـد:
اى زن بـه تو از فاطـمه این گونه خطاب است، ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است.
اگر حجاب را حـفظ نکنید فـرقى با شرق و غـرب نـدارید چـون مسئله بىحجابى برنامه عمومى امپریالیسم و صهیـونـیسم امریـکـا است.
همیـن طور کـه امـام می فرماید:
با حجاب خود میراث فاطمه زهرا (س) را پاسدارى کنید
از برادران هم مىخواهم کـه با کمک حـجـاب خـواهـران خودشان دشمنان اسلام را ریشه کن کنند.
سلام بر تو اى پدر و مادر و بـرادران و خواهرانم.
سلام بر شما که این گونه فرزندان خود را در دامن پاک خویـش پرورانـیـدهایـد و او را بـه خدای خـود هدیـه کردهاید.
آرى بدانید که آزادانه و آگـاهـانه و تـنها هدفـم در تـمـام نـاامـیدیـها عـاشقانه در راه خدا گام نهادن بود.
آرى پدر و خواهرم و برادرم و همسرم
در مرگ من به جاى غـم و اندوه شادى و مباهات را برگزینید تا دیگران ادامه دهنده راهم باشند و مرا حلال کنید که نتـوانستهام ذرهاى از محبت ها و زحمت هاى شما را جبرانکنم.
پدر و خواهران و برادرانم!
من فرزندى بودم کـه از طـرف خداونـد به شما هدیـه شده بودم و شما هم هدیه را به پیشگاه خداوند دادهاید
مبادا براى شهادتم اشک بریزید.
براى آمرزش گنـاهـانم اشـک بریزیـد
در دعاها و نمازهایتان برایـم طلب مغفرت کنیـد.
شما اى خواهرانم!
زینب وار زندگى کنید و کودکان خوب الهى تربیت و تعلیم بدهید و براى من گریه نکنیـد و بـراى رزمندگـان دعـا کنـید لـباس سیـاه نپوشـید که من زندگى جاوید یافتهام و شما باید شادان باشید.
در پایان چند نکته را لازم به تذکر میبینم:
اولا با تو اى همـوطـن کـه چـه خـوب گفت شاعر:
"قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهرى شنـاسد، قدر گل بلبل شناسد، قـدر پیغـمبر على"
بنـابراین قـدر امـام عزیزمان را بدانید و شما را به خدا سـوگنـد هـمـواره رهرو راهش بـاشـید که راهى جز راه حسین (ع) نـیست.
و چند سخنى با تـو اى خـواهر!
آگـاه بـاش قبل از هر چـیز اسـتعمـارگران از سیاهى چادر تو بیشتر هراسانند تـا سرخى خون من.
لازم اسـت حـجـابـت را حـفـظ کنى تا منافقین را به لرزه درآورى، و این چنین باش تـا مرید زینب باشى.
ثانیا بعـد از مرگ مرا در گـورى در کـنار شهیدان بـه خـاک بسپـارید چـون آنجـا گوشه اى از کربلا مىباشد
روى قبرم را لاله سرخ بکارید که آن رهگذر خام بداند که من قطره خونـى بودم در میان خـون هاى پـر بـهاى دیـگر شهیـدان چون هـیچ گـاه ایـن شعار یـادم نمـىرود، شهیدان زندهانـد الله اکبر، به خون غلطیدهاند الله اکبر.
در پایان موفقیت همه شماها را از خداوند متعال مسئلت دارم و امیدوارم صبر و طاقتى به شما عنایت فرماید.
مهدى را صدا کنید
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
خدایا
این چهارمین بار است که وصیت نامه خود را می نویسم و یاران همه رفتند ولی هنوز من لیاقت آن را نیافتم که به آنها بپیوندم.
خدایا!
تو را قسم می دهم به خون شهیدان که این وصیت نامه را آخرین وصیت نامه من قرار ده و مرا هر چه زودتر به سایر شهیدان ملحق کن.
خدایا!
ما را خالص گردان و خون ما را سیلی گردان که این سیل ریشه کفار و منافقین را از میان برکند.
بیایید دلهایمان را با دعا و نماز از سیاهی پاک کنیم و رضای خدا را در کارهایمان بر رضای هر چیز دیگر مقدم بداریم
از خدا می خواهم که وجود امام عزیزمان این اسوه و الگو و این رحمت الهی که بر جامعه ما فرود آمده با ظهور مهدی (عجل الله) مستدام بدارد و ما را شایستگی سربازی آن امام عزیز قرار دهد.
پدر و مادر عزیزممی دانم آنقدر برایم زحمت کشیدید تا به این سن رسیدم و پدر عزیزم که از کودکی مرا با مسجد آشنا کرد باید در قبال این زحمات اجر و مزد دریافت دارید
آیا مزدی بهتر از این که مرا در راه رضای خدا قربانی کردید
خدا از شما راضی شود و امام حسین علیه السلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از شما شاد و خشنود شوند
به شما و هر که مرا می شناسد می گویم راضی نیستم که هر کس به این جمهوری اسلامی و امام عزیز و روحانیت و خلاصه به خط امام وفادار نیست در تشییع جنازه ام شرکت کند
مگر اینکه بتواند با شرکت در تشییع جنازه روح خود را صیقلی دهد و سازندگی داشته باشد.
ملت عزیز!من فقط و فقط برای برپایی احکام اسلامی در جامعه به جبهه رفتم تا بتوانم با خونم امر به معروف و نهی از منکر کرده باشم
پس هر که در برابر منکرات ساکت بنشیند به خون شهدا خیانت کرده
ملت عزیز و شهید پرور
دشمن سعی دارد که ما را از روحانیت جدا کند با شایعات
اینکه چرا آنها به جبهه نمی روند؟
آنها که تاکنون شهدای زیادی را در این انقلاب داده اند و محکم و استوار تا به آخر ایستاده اند
شما هوشیار باشید و در دهان مخالفان روحانیت و اسلام بکوبید و نمازهای جماعت و جمعه را فراموش نکنید و صفوف خود را محکم کنید و در دهان منافقان بکوبید.
در پایان مقدار پولی را که دارم دویست تومان از آن احمد محمد پور است که از دانشجویان دانشکده ما می باشد و محمود او را می شناسد
بقیه را برای کمک به جنگ زدگان به دولت اسلامی بدهید
هر کس ادعای طلبکاری کرد فوراً بپردازید
برایم سی روز روزه بدهید بگیرند و یک ماه هم نماز بخوانند
از تمام شما حلالیت می طلبم
احمد تبریزی
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
اواخر که در جماران محافظ امام بود شب ها دیر می آمد و صبح زود می رفت برای همین بچه ها را نمی دید.
یادم هست اونجا بهشون موز و شیرینی می دادند.
هر چه می گرفت مقداری را به خانه می آورد برای بچه ها
در آخرین دیدارمان صبح زود می خواست برود کرمانشاه، پسر بزرگم خواب بود.
بیدارش کرد و تکه ای موز در دهانش گذاشت.
گفتم: خودم وقتی بیدار شد بهش می دهم.
گفت: من دیگر نمی بینمش دوباره یادش آمد که شیرینی هم همراهش هست. دوباره بیدارش کرد و در دهانش شیرینی گذاشت.
پیامی که همیشه بر آن تأکید می کرد این است که"انسان از راه خدمت به خلق خدا به او نزدیک می شود"
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
پدر، مادر و همسرم
من برای دفاع از اسلام و حق و وطن به جبهه دفاع مقدس آمده ام
من به خدمت سربازی آمده ام تا یزیدیان زمان، صدامیان کافر را از این سرزمین اسلامی بیرون کنیم و حق خودمان را بگیریم و درسی به تمام دشمنان اسلام بدهیم که ایران در مقابل ظلم ساکت نمی نشیند چون ما مسلمانیم.
از شهید شدن من زیاد ناراحت نباشید و هرگز پشت سر جنازه من گریه نکنید
خیلی خوشحال باشید که این سعادت نصیبتان شده است
به شهادت من افتخار کنید تا من پیش امام حسین (ع) سرافراز باشم
به امام امت دعا کنید که چنین راهی نشان ما داد که برای دفاع از اسلام بشتابیم.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
درود به روان پاک شهیدان انقلاب و شهیدان جنگ تحمیلی کفر عراقی به ایران اسلامی
همه ما خوب می دانیم که انسان، بودنش در این جهان موقتی است و به طور امانت بدین جهان سپرده شده که باز پس گرفته خواهد شد.
بنابراین چه خوب است که هر انسانی با توجه بدین امر سعی کند در این اندک مدت که مهمان این دنیاست کارهای نیک پیشه کند و رستگار باشد و هدف مقدسی داشته باشد.
من هم به عنوان یک انسان متعهد سعی کردم که هدفم را در زندگی فراموش نکنم و البته با توجه به وضعیت و نیاز جامعۀ اسلامی ، بسنده دیدم که موقعیت خوبی است برای رسیدن به هدفم
البته چون هدفم چیزی جزء خدمت به جامعه ام و اسلام و مکتبم و آخر امر پیشبرد مکتب و غلبه بر کفار و شهادت نبود، خدمت مقدس سربازی را هرگز نمی رفتم
همانطور که خیلی ها این راه را برگزیدند و خیلی ها هم از این راه به هدفی که مشابه هدف من بوده رسیده اند
امیدوارم که خداوند گناهان ما را ببخشد و ما را در هدفی که داریم یاری کند
در مورد خانواده ام بگویم که من انتظار زیادی از آنان دارم و هر کدامشان چه مادرم ، چه پدرم و یا برادرانم و خواهرم اگر در مرگ من زیاد بگریند چنانکه به سلامتیشان لطمه وارد آورند روح من بسیار ناراحت خواهد شد و آنها را بدان خاطر نخواهم بخشید.
امیدوارم که خانواده ام بیشتر در این مورد فکر کنند
این راهی بود که خودم انتخاب کردم
الآن که در حال نوشتن این وصیت نامه هستم اصلا احساس پشیمانی نمی کنم و بالعکس خیلی هم خوشحالم
زیرا خودم هم همیشه می گفتم که موقع سربازی و اعزام به جبهۀ من موقعی خواهد شد که لشکر اسلامی ما می خواهد به طرف کربلا پیشروی کند و ان شاء الله من جزء اولین کسانی هستم که بارگاه سرور شهیدان امام سوم شیعیان را زیارت خواهم کرد
البته راه زیادی هم با این امر نداریم و ان شاء الله بعد از حملۀ آینده که من هم در آن شرکت دارم با آن فتح خونین شهر و پاک سازی آن از وجود بعثیان کفار است ، ارتش اسلامی ما به طرف کربلا حرکت خواهد کرد و آن را از لوث وجود کفار حاکم بر کشور برادر عراق پاک خواهد کرد.
در مورد وسایلم در آخر وصیت نامه ام می نویسم
البته من آدم پولداری نیستم و همانطور که خانواده ام نیست بلکه فرزند یک خانوادۀ متوسط هستم
از خانواده ام تقاضا دارم که هر چند ریالی که دارم برایم نماز و روزۀ قضا خریداری نمایند
مقدار لباسی که دارم اگر مورد لزوم فقرا بود به آنان ببخشند.
اگر چیزهایی دیگر هم دارم که فعلًا یادم نیست هر چه هستند خودتان فکری در موردش بکنید (مثل وسایلی که در اینجا دارم البته اگر بدستتان رسید).
البته می دانم که مادرم حتماً دلش می خواهد بعضی از وسایل مرا به عنوان یادگاری نگه دارد که اشکالی ندارد
البته اگر قول بدهد با دیدن آنها گریه و زاری نکند.
این مسائلی که در چند خط بالا نوشتم در صورتی است که ارتش خرج کفن و دفن مرا تأمین کند
در غیر این صورت سعی کنید که به مقدار پول پس انداز و با فروش وسایلم مخارج کفن و دفن مرا تأمین کنید تا به خودتان ضرری وارد نیاید
هر چه مکان دفن ساده تر باشد بهتر استاگر برای خانواده ام امکان باشد مرا در کنار قبر خواهرم دفن کنید.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی
من چند ماه بعد از حمله صدامیان کافر به مملکت اسلامیمان، آرزو می کردم که به جنگ با آنها رفته تا کمکی به برادران رزمنده باشم و با این کار بتوانم دینم را به اسلام و قرآن و ایران انجام دهم.
اما چون به مدرسه می رفتم؛ نمی توانستم به جبهه بروم
آن روزها در مدرسه،خانه، مسجد و در همه جا آرزو می کردم به جبهه نور علیه ظلمت عزیمت کنم ولی نمیشد.
همیشه سر نماز از خداوند می خواستم که مرا به آرزویم رسانیده و به جبهه بیایم.
آرزوی دیگرم پیروزی رزمندگان در جنگ بود و روزی به این آرزویم رسیدم که امام فرمودند:
«جوانان به جبهه رفته و کار را یکسره کنند»
این فرمایشات مانند یک وحی آسمانی بود و شوق مرا برای آمدن به جبهه صد چندان کرد.
دیگر حوصله درس خواندن نداشتم و از خداوند می خواستم مانند کبوتران به من دو بال بدهد تا بتوانم به سوی جبهه پرواز کنم و همین فکر باعث شد نتوانم درسم را به خوبی خوانده و در کلاس دوازده قبول نشدم.
البته از این موضوع ناراحت نشدم چون توانستم به خدمت مقدس سربازی رفته و از این طریق راهیه جبهه شوم.
چند مرتبه خواستم از کانال بسیج وارد شوم که نشد.
تا اینکه در تاریخ 15/07/1362، به استخدام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمدم و دعا می کردم که ارتش مرا به جبهه بفرستد اما چون در قسمت اطلاعات و حفاظت لشکر 21 حمزه بودم مرا در تهران نگه داشتند،
مدتی در تهران بوده و برای آمدن به جبهه روزشماری می کردم و آخر سر من به صورت داوطلبانه راهی جبهه شدم؛
در قسمتی که من کار می کردم تمامی خواسته ام رفتن به خط مقدم بود و هر وقت بچه ها به خط مقدم می رفتند، با حسرت آنها نظاره می کردم،
نمی دانم چرا شانس با من یار نبود که در خط مقدم باشم ولی امیدوارم آن روز فرا برسد
ان شاء الله، تا در خط مقدم اسلحه بر دوش گرفته و با صدامیان کافر جنگیده، پیروزی نهایی نصیب لشکریان اسلام گردد و اگر در این راه شهید شدم، چند وصیت دارم :
اول سخنم با پدر عزیزم می باشد!
در موقع خواندن نماز و قرآن، اول پدر جان برای سلامتی رهبر کبیر انقلاب امام عزیز دعا کن.
پدر جان!
اگر من شهید شدم، زیاد ناراحت نباش که من به آرزویم رسیده ام، دیگر اینکه برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید.
سخنی با مادر عزیزم!
مادر جان!
اولاً شیرت را حلالم کن،
اگر شهید شدم برایم زیاد ناراحتی نکرده و به جای آن از همسرم مواظبت کن که او در تاکستان غریب است.
از او خیلی مواظبت کن و من هم روز قیامت نزد سرور شهیدان حضرت امام حسین (علیه السلام) و مادر بزرگوارش حضرت زهرا (سلام الله علیها) از شما پدر و مادرم شفاعت خواهم کرد.
وصیتی با برادرم اسحق دارم:
برادر جان!
از پدر ومادر، فرزند و همسرم کاملاً مواظبت کن،
آنها را دلداری داده و مراقب زندگیم باش،
ان شاء الله روز قیامت نزد علی اکبر (علیه السلام) از تو شفاعت خواهم کرد.
وصیتی با همسرم:
همسر مهربانم
از یگانه فرزندمان مصطفی به خوبی پرستاری نما.
تا آنجا که ممکن است او را بی سرپرست نگذار که به یاری خدا روز قیامت نزد زینب (سلام الله علیها) تو را شفاعت می کنم.
قرض و طلب و دیگر موارد را به همسرم گفته ام و او می داند. به پدر و مادر گفته تا آنها عمل نمایند.
برادرانم!
کرم، خیراله، جمشید و محمد وصیت می کنم که ادامه دهنده راه من باشید،
امام عزیز و رهبر کبیر انقلاب اسلامی و رزمندگان غیور را در جبهه ها تنها نگذارید.
با رهبری امام بزرگوار و یاری رزمندگان، صدام و صدامیان را از مملکت اسلامی دور ریخته و مرقد مطهر حسین بن علی (علیه السلام) را آزاد سازید.
به خواهرانم وصیت می کنم که از همسر و فرزندم به خوبی مراقبت به عمل آورید و نگذارید زیاد ناراحت شوند و خودتان نیز ناراحت نبوده و گریه نکنید.
در آخر باز هم سفارش می کنم از همسر و فرزندم مصطفی به خوبی مراقبت کنید.
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
محرم علی رحمانی
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
وصیتم را با کلامی از قرآن کریم شروع میکنم
هرچند که بنده گمراهی در طی این زندگی سراسر رنج بودم و اکنون جای بسی شرم است که من بتوانم خود را مسلمان وانمود کنم و کلام خدا را بازگو کنم
اما چه کنم که اغلب انسانها زمانی به خود میآیند که با مرگ قدمی فاصله ندارند و در این شرایط سخت و ملاقات که به یاد خدایند؛
زیرا دستشان از همه جا بریده شده و تنها اوست که میتواند نگه دارنده باشد.
پدر بزرگوارم!هر چند که نصایحت را نادیده گرفتم و خود را به خاک سیاه نشانده، اما امیدوارم.
من میدانم که از روی بزرگواری مرا میبخشید و حلالم خواهید کرد
پدرم!
اکنون که روزهای آخر زندگانی را پشت سر میگذارنم و در این جا خلوت کرده، تنها نشستم به یاد روزهای کودکی و جوانی میافتم و چه بسا تأسف میخورم که در این مدت چیزی جز دردسر برای شما نداشتهام،
هر آنچه بوده زحمت بوده و هیچ گاه عصای دستتان نبودهام.
البته جوانی بود و غرور و بی جهتی که هر آن کس که به سن بلوغ میرسد در خود احساس میکند و سر ناسازگاری با طبیعت و مردمانش میگذارد
شاید خود شما هم مانند من این ایام را گذرانده باشید.
به هر حال این تیری بود که خود به دست خود در قلب خود نشاندم و خانوادهای را داغدار کردم البته چارهای نداشتم؛
زیرا برای رسیدن به زندگی بیدردسر باید این راه را طی میکردم و یا به سلامت برگشت میکردم و یا نیست و نابود میشدم که در این راه بومی نصیب مان گشت.
ای مادر عزیزتر از جانم!بدان و آگاه باش که رضایت را از دست دادهای،
جوانی را از دست دادی که تمام وجودش به گناه آلوده بود و تنها تو هستی که میتوانی با دعاهای خود روحم را شاد و قرین رحمت نمایید.
مادرم!
چه سفارش ها در خواندن نماز به من کردی اما به حاشا میگویم که عمل نکردم و این نه به خاطر مخالفت با خدا بود بلکه از این شرم داشتم که قد راست کنم در مقابل خدایی بایستم که میدانم این کارم دورویی است و فقط به خاطر راضی نگه داشتن تو صورت میگیرد.
مادرم!در زندگیم شاید به کرات مایه ناراحتی شده باشم، مرا ببخش و شیرت را حلالم کن و برای آمرزش من دعا کن؛
زیرا که خود خجالت میکشم در برابر خدا بایستم و با این همه گناه از وی طلب مغفرت کنم؛
زیرا که میدانم به مرخصی که بیایم و از عالم تنهایی که بدر آیم باز همان آش و همان کاسه.
پدر و مادر داغدارم!قرار بود که وصیتم را بنویسم هرچند که دستم خالی است و مثل مردمان پولدار نیستم که بخواهم آن را معلوم کنم اما دعای خیر شما از همه اینها برایم گرانبهاتر است.
پدرم
بارها در خواب دیدم که به گورستانی رفتهام و چه بسا آرزو میکردم که پس از مرگم در آنجا به خاک گذارده شوم اما صبح بیدار میشدم، مکان و اسم گورستان را فراموش میکردم
این شاید نشانهای باشد که حتی خاک نمیتواند جسد مرا در خود جای دهد
اما مرا در همان بهشت عسگری دفن نمایید باشد که لااقل شب جمعه روحم با دعاهای شما شاد شود.
دیگر این که غیر از مشتی قرض و سایر لوازم شخصی و مقداری کتاب چیزی از خود به جای نگذاشتهام.
سعی کنید با تسویه حسابی که ارتش با شما میکند قروضم را ادا کنید که البته یادآور شوم که 10230 تومان به حاجی آقا رضا غروی و 40 تومان به آقای ناصر و 1200 تومان به دولت برادر گونه ام آقای مهدی نقیبی بدهید.
اگر کسی دیگر نیز ادعایی داشته من به یادم نیست خواهشمندم که این کار را برایم انجام دهید و مرا از قید این قروض رهایی دهید.
دیگر این که هر آن چیزی که از من باقی مانده به انسانهای مستحق بدهید و آنها را لباس دنیوی بپوشاند،
باشد که دعای خیر آنها توشه آخرتم گردد
راجع به کتابهایی که شاید شنیده باشید که در مدت زندگیام برایم خیلی ارزشمند بود آنها را به نوادگان اهل مطالعه دهید باشد که بعضی از آنها چراغی در فراسوی زندگی آینده شان گردد
دیگر این که از قوم و آشنا و دوست و رفیق حلالیت حاصل کنید.
شما ای پدر و مادر گرامی!
سعی کنید که مرگم را فراموش کنید هر چند که میدانم سخت است.
داغ عزیزی را از یاد بردن، نام او را از خاطر بردن، اما چه کنم سرنوشت اینطور حکم کرده و ما بازیچه روزگاریم و اگر به اصل برگردیم این خواست خداست و این طور مقدر شده که ما در خون خود و در تنهایی و بیکسی بغلتیم.
سپس من هم در اینجا با آرزوی طول عمر شما و سایر برادران و خواهرانم همگی شما را به خدای بزرگ میسپارم.
بسمه تعالی
وصیتم را به نام خدا شروع می کنم که تمام هستى ما از اوست، مىمیراند، زنده می کند، و بازگشت همه ما به سوى اوست.
خدمت پدر و مادر عزیزم، و همین طور برادر و خواهرانم، سلام عرض می کنم.
مادر و پدر عزیزم،
از این که خداى بزرگ مرگم را فرا رساند که آن هم در این حالت، که در حال نبرد با باطل هستم، بسیارخوشحالم.
مادر و پدر عزیزم،
هنگامى که من در پایگاه نوژه بودم، هر وقت که رادیو وصیت نامه شهیدان را می خواند یا این که در کتاب می خواندم، در خودم احساس شرم می کردم که پس چرا من در جبهه نیستم و همیشه از خداى متعال می خواستم که قسمت من کند تا به جبهه بروم،
آخر دعایم مستجاب شد و من به جبهه رفتم.
مادر عزیزم،
از تو تمنا دارم که اگر خبر مرگ مرا شنیدى، هیچ ناراحت نشوی و البته مىدانم که خواهش هائى که می کنم صد درصد نمىتواند عملى شود،
زیرا هیچ مادرى تحمل از دست دادن فرزندش را ندارد، ولى به هر حال سعى کن کمتر ناراحت شوى.
این را بدان که تمام این جوانها که در جبهه کشته می شوند فرزندان تو هستند و بلکه بالاتر
پدر و مادر عزیزم،
از شما تمنا دارم اگر می خواهید روح من شاد باشد تا حد امکان بر مزار من گریه نکنید.
بلکه بر عکس، نقل و شیرینى تقسیم کنید و خوشحالى کنید که خداوند قسمت من کرد این گونه کشته شوم و بتوانم جانم را در راه اسلام و میهن فدا کنم.
در ضمن خواهش می کنم برایم چهل چراغ نگذارید،
مراسمى که خرج داشته باشد نگیرید، و بلکه پول آن را بین فقرا تقسیم کنید.
پدر و مادر عزیزم،
شما شبانه روز زحمت کشیدید و مرا بزرگ کردید، و اگر ناراحتى براى ما بچهها پیش مى آمد شب و روز شما یکى مىشد،
امیدوارم که از من راضى بوده باشید.
مادر عزیزم،
از تو تمنا می کنم که شیرت را بر من حلال کنی و از من راضى باشی.
پدر و مادر عزیزم،
می دانم که از دست من به خاطر این که نگفتم به جبهه می روم، خیلى ناراحت هستید،
اما این را باور کنید که این فقط و فقط به خاطر خود شماها بود و فقط می خواستم فکر نازنین شما را ناراحت نکرده باشم، چون هیچ وقت دوست نداشتم در زندگى حتى یک روز شما را ناراحت کرده باشم.
ولى چه شما از رفتن من خوشحال یا ناراحت به هرحال من باید مىرفتم،
این یک وظیفه شرعى بود و اگر به شما می گفتم و شما ناراحت مىشدید آن گاه در جبهه در فکر ناراحتى شما بودم و دیگر از عهده وظایف محوله برنمىآمدم،
به هر حال مرا به بزرگى و کرامتتان ببخشید و ان شاء الله که از مرگ من ناراحت نشوید و بلکه شادى کنید و مرگ مرا به یکدیگر تبریک بگوئید.
پدر مادر عزیزم،
این را بدانید که ما براى اسلامى مىجنگیم که رهبرانى چون امام خمینى دارد و شهیدانى چون بهشتى، رجائى، مطهرى.
من در ادامه راه این مردان بزرگ که همیشه در تاریخ زندهاند، این راه را برگزیدهام و هیچ هم ناراحت نیستم بلکه خوشحالم.
چند جملهاى با خواهران و همین طور برادر عزیزم،
از شما هم همین خواهشى که از پدر و مادر عزیز، کردم، دارم که بر مزار من آن گونه که گفتم باشید و ان شاء الله از من که هیچ کارى در راه رفاه شما نکردم، راضى بوده باشید
در ضمن از شما خواهش می کنم که اسلام حقیقى را در یابید و از این دولتى که کاملا مردمى است و همین طور رهبر عزیزمان حمایت کنید که حمایت از آنها حمایت از اسلام و خداست.
و اما اموالم که البته کوچک است:موتورم را به سعید بدهید البته به شرط آن که موتور را بفروشد و در راه فقرا خرج کند.
در بانک مسجد جامع حدود 12 هزار تومان پول دارم که 2 هزار تومان آن را به فقرا بدهید و 10 هزار تومان آن را هم بابا و مامان بردارند و هر جور که خودشان می خواهند خرج کنند.
در ضمن آن تلویزیون کوچک را هم به مریم بدهید و آن ضبطى که در کشوى میز است به یک بچه حزب اللهى فقیر بدهید.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
در این مواقع حساس، که کشور عزیزمان ایران، در حال جنگ با کفار بعثی عراق، و آن عروسک دست نشانده آمریکایی یعنی صدام یزید می باشد، بر فرد فرد ما ملت شرافتمند ایرانی واجب است که از وجب به وجب خاک سرزمین عزیزمان پاسداری نماییم.
من حسین قلی آزادی، از عشایر فسا، بر خود لازم می دانم که برای سرکوبی بعثی ها، عازم جبهه مقدم بشوم
چون امکان دارد این آخرین مرخصی من باشد لازم است چند کلمه با پدر و دایی هایم در میان گذارم،
از خداوند بزرگ اولین آرزویم، پیروزی جمهوری اسلامی به رهبری بت شکن زمان، و زعیم عالی قدر امام خمینی می باشد؛
آرزومندم پرچم ایران همیشه برقرار، و اسلام و قرآن محفوظ بماند.
دومین آرزویم آن است که افتخار آن را داشته باشم که با لشکر یزید تا آخرین قطره خون، و تا آخرین فشنگ بجنگم و با پیروزی کامل رو به وطنم بگردم
چنانچه شهید شدم این پیام را به پدر و داییم قربانعلی دارم،
اصلا برای من گریه نکنید، باعث افتخار شما و من است چون برای دینم میهنم، ناموسم می جنگم.
درود بر رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی
درود گرم به شهیدان به خون خفته انقلاب اسلامی ایران
پایبنده باد جمهوری اسلامی ایران
خداحافظ
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
پدر
من به شما افتخار میکنم
دست های زحمتکش شما را می بوسم و عاجزانه از شما حلالیت می طلبم
مادر عزیزم
اگر خواستی برای من گریه کنی بر امام حسین (ع) و علمدار بی دستش قمر بنی هاشم (ع) گریه کن که این اشک ها ذخیره آخرت تو خواهد بود
در پایان از شما حلالیت می طلبم.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
قبل از شروع هر چیز سلام غریبانه خود را به پدر و مادر و برادر و خواهر عزیزم، و همچنین به همسر عزیزم و مهربان و با وفایم، و فرزند کوچک و بی گناهم تقدیم می کنم.
از حضور مبارکت خواستارم تا بعد از مرگ مرا حلال نمایی
شرمنده ام از این که گاهی اوقات شما را ناراحت و غمگین می نمودم و اگر گذشتی از اخلاق تندم نمایی، این را بدان من همیشه خاک زیر پایت هستم.
همان طور که سرخاکم آمدی پس درست گفته ام واقعاً خاک زیر پایت هستم و امیدوارم مورد عفو بزرگوارت قرار گرفته باشم.
مادر عزیز،از تو خواهشی می کنم، برای من هیچ گاه اشک نریزی زیرا می دانم قلب بسیار نازکی داری و بدان اصغر تو نمرده است،
بلکه فقط از این دنیای کوچک و نادوام جدا شده و به دنیای بزرگ و جاودانه ای رفته و جایی هستم که جایگاه ابدی تمام انسان ها می باشد،
پس اشک ریختن جز ناراحتی برایت، و آزرده خاطر کردن روح من، چیزی به ارمغان ندارد
بلکه چه بهتر است با خنده همیشه یادی از من کرده باشی.
مادر در قبال شادی قلب و جسم و روحت، روح من را هم شاد خواهی کرد.
خداوند متعال نگهدارت باشد.برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
من اولین بار بود که شهید شبان را می دیدم
خدایی هنوز محو صلابت شهید بودم،
شهید فرمود راحت باشید، چند دقیقه وقت شما رو بیشتر نمی گیرم و ایشون شروع به صحبت کردند،
اول چند آیه از سوره طه خوندن
«بسمالله الرحمن الرحیم
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدت من لسانی یفقهو قولی» و بعد از قرائت قرآن صلوات فرستادن و فرمود:
«برادرهای عزیز، توجه کنید
گردانی هست به نام گردان شهادت،
تمام برادرانی که در این گردان هستند که فقط با خدا معامله کردند از تمام امکانات چشم پوشیدن و خود را کاملا به پروردگار و قرآن و حضرت رسول (صلی الله و علیه و آله) و اهل بیت سپردند،
کار این گردان شناسایی و باز کردن معبر و خط شکن است،
تو گردان شهادت ترس معنا و مفهومی نداره، بچههای گردان شهادت یه وقت می بینی تنهایی میرن شناسایی، هیچ تضمینی نیست با دو پات بری و با یک پا برگردی، یا اصلا بر نگردی،
چند نفر از بچه های گردان شهادت زنده زنده تو تله قیر داغ شهید شدن، خیلی از برادران پاشون قطع شد،
خلاصه برادر عزیز، نمی دونم می تونی با خدا معامله کنی یا نه؟ فقط بدون اگه اومدی تا اینجا خودشون دعوتنامه فرستادند، من تا یک ربع دیگه بر می گردم،
برادرایی که تمایل دارن وارد گردان شهادت بشن یه قدم جلوتر باشن، در ضمن کسانی که متاهل هستند ثبت نام نکنند»
من با ناراحتی دستمو بردم بالا و با عصبانیت گفتم:چرا؟ مگه اونای که زن و بچه دارن آدم نیستند؟
مگه کسی که زن و بچه داره نمی تونه با خدا معامله کنه؟ یه نگاهی به من کرد و گفت:
«چند تا بچه داری؟»
گفتم: ۴ تا، سه تا دختر و یک پسر؛گفت: «اصلا امکان نداره، شما رو می فرستند تو قرارگاه لشکر»
گفتم: برای چی؟ مگه بقیه که تو جبههها هستند زن و بچه ندارن؟
یعنی شما می خواهی بگین همه مجرد هستن؟
پس خود شما چی؟ یه نگاه معنی داری به من کرد و گفت: «من میرم، برمی گردم با شما صحبت می کنم»
منم از خجالت سرمو انداختم پایین....
خیلی خجالت کشیدم چون که خیلی چکشی با ایشون صحبت کردم،
به خودم گفتم الان نسخهی من رو میپیچه،
خدا میدونه کدام گروهان یا گردان بیفتم، خیلی ناراحت شدم، بغض گلومو گرفته بود.
برادر بخشی اسامی برادران که داوطلب بودن را نوشت و من که رفتم جلو گفت باید بایست تا فرمانده بیاد.
۱۰ الی ۱۵ دقیقه گذشت، فرمانده آمد و گفت برادرانی که ثبتنام کردن سوار آن آیفا بشوند.
من رفتم جلو و احترام گذاشتم و گفتم جناب اگه امکان داره منو با خودتون ببرید،
من مثل یک آچار فرانسه میمانم، من یک رانندهی خوب و یک فنی کار خوب هستم و قول میدهم سرباز خوبی برای شما باشم.
شهید شبان حرفی بهم زد که تمام کلک و پرم ریخت.گفت برادر عزیز، من نزدیک به ۳ ماه هست که مرخصی نرفتم ببینم میتونی زمان مرخصی که شد و گردان بهت احتیاج داشت نروی مرخصی، نروید گوشه ی سنگر زانوی غم بغل کنی،
هی مرتب اعصاب ما را خرد نکنی، یه روز بگی بچهام مریضه، یه روز بگی زنم بیماره، برادر من، ۲۰ روز از خانوادت دور میشی هزار جور بیماری میگیرند،
ما داشتیم نیرو که حتی خودشو با اسلحه زده که برسه به خانواده،
فوری پریدم تو حرفش و گفتم جناب سروان قول شرف میدم به جان بچهام که هر وقت شما بگی من میرم مرخصی،
گفت قول میدی سربازی باشی که روی شما بتونیم حساب باز کنیم؟ گفتم به مولا قول میدهم،
اون وقت گفت: خوب، گفتی رانندگی بلدی، گفتم فول گفت: این سوئیچ رو بگیر برو بالا، یک تویوتا کالسکه اونجاست بیار بریم،
آیفا خیلی وقته که رفته و من رفتم تویوتا را آوردم به قدری خوشحال بودم که خدا میداند، خیلی از شهید شبان تشکر کردم.
بعد از این که ما از جایگزینی حرکت کردیم و آمدیم در مسیر جاده آیفا را دیدیم و سرعت بیشتری گرفتیم که زودتر برسیم به یگان،
در طول مسیر شهید هیچ صحبتی نمیکرد و سکوت سنگین و قشنگی داشت و زیر لب یه چیزایی رو زمزمه میکرد، من فکر میکنم یا ذکر میگفت یا قرآن میخواند، ولی چهرهاش معلوم بود که خیلی خسته است، از من پرسید بچه کجایی؟
گفتم: بچه تهران، گفت: کدام منطقه؟ گفتم: نازی آباد،
او گفت: چرا اینقدر دیر آمدی خدمت؟ گفتم: گرفتار زن و بچه بودم، گفت: میتونستی کاری کنی که بیفتی تهران.
گفتم: الانم که آمدهام خجالت خیلی هارو میکشم،
خیلی از بچه محله هام رفتن جبهه شهید شدند و دین خودشونو به این مملکت ادا کردند
من از خداوند ممنونم که اینجوری قسمتم کرد که در خدمت شما باشم و به گردان شهادت بیام.
فرمانده پرسید پس زن و بچه هایت؟ سپردمشون به خدا.شما خودتون، بقیه رزمندهها که به جبهه آمدین، مگه من خونم از بقیه رزمندگان رنگینتره؟
او در ادامه از من سوال کرد شغلت چیه؟ گفتم: مکانیک هستم و باز دوباره سکوتی برپا شد تا این که رسیدیم به یگان....
صبح زود با صدای اذان مسجد گردان بیدار شدم و از تویوتا آمدم پایین، اصلا نای راه رفتن نداشتم، داشتم از حال می رفتم، با هر زوری بود خودمو از وانت کشیدم پایین و پوتینمو انداختم نوک پام، لخ لخ کونون رفتم به سمت مخزن آب
در همین حال شهید شبان را دیدم یک آن هول شدم، نمی دانستم سلام نظامی بدهم یا این که سلام عادی، با دستپاچگی دستم را بردم بالا و یک سلام نظامی دادم،
یک لحظه به خودم آمدم دیدم وای من که کلاه سرم نیست. تو همین حال بودم که یک دفعه فرمانده صدام کرد، فوری رفتم نزدیکش، پیش خودم گفتم الان یک تنبیه نظامی بهم بده، یک کلاغ پری، سینه خیزی... نزدیکش که شدم خیلی آرام و دوستانه گفت:
علی پور دیگه در گردان احترام نظامی نگذار، فقط دو چیز را در نظر داشته باش یکی نماز و دیگری انضباط،
یادت نره من تو این دو مورد اصلا گذشت ندارم، از سرباز بی انضباط خیلی بدم میاد و حتما تنبیه براش در نظر می گیرم
حالا برو به بچه هایی که تو ایفا خوابیدن بگو بیدار بشن برای نماز تا نمازشون قضا نشده.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir
بسمه تعالی
از درگاه با عظمتش تمنا دارم گناهان مرا ببخشد
من که به حد اعلای آرزویم رسیده ام و جهت اجرای وظیفه سنگینی که به گردن دارم عازم جنگ می باشم
دفاع از آب و خاک و تمامیت ارضی ایران و دین مبین اسلام که وظیفه هر ایرانی است.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir