درباری موفق کسی بود که به مرور زمان یاد میگرفت همه کارهایش را با کلک پیش ببرد؛
اگر به کسی از پشت خنجر میزد همیشه دستکش مخملی دست میکرد و ملیحترین لبخندها را به خود میگرفت.
یک درباری موفق به جای توسل به زور و خیانت آشکار، کار خود را با اغوا، افسون، مکر و زرنگی پیش میبرد و همیشه چندگام جلوتر را برنامهریزی میکرد.
زندگی در دربار، بازی پایانناپذیری بود که هوشیاری دائمی و ترفند فکری میطلبید.
در یک کلام، یک جنگِ متمدنانه بود.
امروزه با پارادوکسی مشابه پارادوکسِ درباریان مواجهیم.
همهچیز باید به ظاهر متمدنانه، موقر، خاکی و منصفانه باشد.
اما اگر با این قواعد وارد بازی شویم و به این قواعد پایبند بمانیم، اطرافیان که اینقدر احمق نیستند، ما را له خواهندکرد؛
چنانکه درباری و دیپلمات دوران رنسانس، نیکولو ماکیاولی نوشت:
«هر انسانی که سعی کند همیشه خوب باشد، در نهایت به دستِ انبوهِ آنانی که خوب نیستند، نابود میشود».
دربار خود را منتهای پاکی میدید، اما ورای ظاهر درخشانش، ملغمهای از هیجانات تیره و تار، طمع، حسادت، شهوت و نفرت بود.
جهانِ امروز ما به همین سیاق خود را در ظاهر، آخرِ انصاف نشان میدهد، در حالیکه همان هیجاناتِ زشت در درون ما میلولند. بازی یکی است؛ علیالظاهر محسّنات را محترم میشماریم، اما پیش خودمان محتاط عمل میکنیم، مگر اینکه خیلی احمق باشیم و این کار را نکنیم.
در این مورد پیرو ناپلئون هستیم که گفت:
«دست آهنیتان را دستکش مخملی کنید».
اگر همچون درباریانِ گذشته در دوز و کلک، اغواگری، افسونگری، دستبهسر کردن و زیرکانه رقیب را از دور به درکردن استادید، مطمئناً قلههای قدرت را در خواهید نوردید.
حتی میتوانید بقیه را تسلیم ارادهی خود کنید بدون اینکه خبر داشته باشند، و اگر هم سر از کارتان درآوردند، نه در برابرتان مقاومت میکنند و نه از شما بیزار میشوند.
مرجع:
کتاب ۴۸ قانون قدرت نوشته رابرت گرین
ترجمه کیانوش امیری صفحه ۱۲
برداشت شده از سایت www.time.ir