بسمه تعالی
مادر مهربانم
هم اکنون که این کلمات را به عنوان وصیت نامه می نویسم چند روزی است که همراه با واحدی که در آن خدمت می کنم به منطقه سوسنگرد آمده ایم.
این جا برخلاف مدتی که در ماهشهر خدمت می کردیم جنب و جوش بیشتری در بین بچه ها وجود دارد
به اتفاق برادران ارتشی و سپاه و بسیج در تدارک یک حمله وسیع هستیم که در نوع خود بی سابقه است.
ان شاءالله به یاری خدای بزرگ ضربه سختی به متجاوزین عراقی وارد خواهیم کرد.
ایمان و عشق عمیق نسبت به اسلام و میهن اسلامی در بین تک تک افرادی که در این جا هستند می بینمهر برادری که زخمی یا شهید می شود بقیه با عزمی راسخ تر برای شکست ظالمین تلاش می کنند؛
حتی تصور جنایتی که عراقی ها در این منطقه مرتکب شده اند امکان پذیر نیست و چنانچه عمری باقی باشد از نزدیک برای شما تعریف خواهم کرد.
قبل از حرکت چندین بار با تهران تماس گرفتم و صدای اطمینان بخش و گرم شما را شنیدم و مایل بودم چنانچه امکان داشت یک بار دیگر شما را زیارت می کردم؛
هر چند که تصویر مهربان و دلگرم کننده شما همیشه در نظرم است.
فکر می کنم لازم نباشد به میزان علاقه خودم نسبت به شما مطلبی بنویسم چرا که خود شما بیشتر از هر کس از آن مطلع هستید.
گاهی اوقات که به فکر فرو می روم زحماتی که به تنهایی، با توکل به خدای بزرگ، با توجه به مشکلات زیادی که در طول زندگی داشتیم برای من و خواهر و دیگر برادرانم کشیدید به نظرم می آید.
برای کسانی که عظمت و بزرگی شما را درک نکرده و باعث عذاب روحی شما شده اند افسوس می خورم.
مادرجاناز شما می خواهم با ایمان قوی که دارید همیشه مرا دعا کنید و چنانچه در این راه مقدس شهادت نصیبم شد آن را با استقامت و گشاده رویی بپذیرید؛
چرا که من آگاهانه در این راه قدم گذاشته ام و دفاع از حق و شهادت در این راه که راه حسین (علیه السلام) است آن را نقطه عطف زندگی خود می دانم.
"و من المومنین رجال صدقو ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر"
باشد که شهادت برای من تعالی و برای شما خواهر و برادرانم افتخار آفرین باشد.
مادرممی دانید که من در زندگی چیزی جز چند دست لباس و کتاب ندارم و همیشه ساده زندگی کرده ام.
شنیده ام ارتش مبلغی به خانواده سربازهای شهید پرداخت می کند و با توجه به این که من زن و فرزندی ندارم از شما مادر فداکار می خواهم آن مبلغ و حقوق ماهانه مرا برای تأمین مخارج خود و تحصیل بچه ها یا هر مورد دیگر و ضروری دیگر که شخصاً سلاح می دانید به عنوان هدیه ای کوچک از من قبول کنید.
مادرجانچنانچه برای من اتفاقی افتاد به امیرجان خبر ندهید و بگذارید با خیال آسوده به تحصیل در خارج از ایران ادامه دهد.
خیلی دلم می خواست قبل از رفتن به جبهه او را هم می دیدم که امکان پذیر نشد.
آخرین بار حمید را در ماهشهر هنگامی که برای بردن مجروحین جنگ به آنجا آمده بود دیدم و افتخار می کنم که برادرم در این حرفه مقدس با توجه به تلاش و پشتکار و دلسوزی که نسبت به بیماران دارد تلاش می کند و توصیه می کنم که ترتیبی بدهید که بیشتر به شما رسیدگی کند.
برای اعظم، خواهر خوبم و مجید، برادر عزیزم آرزوی سلامت و خوشبختی می کنم و همه شما را به خدای بزرگ می سپارم.
حاج آقا عزیزامیدوارم خداوند اجر و پاداش بزرگی بابت زحمات و دلسوزی های پدرانه ای که نسبت به همه ما در طول زندگی داشته اید عطا کند.
شما پس از مادرم نقش بزرگی در آشنایی من با اصول و تعالیم و اخلاق اسلامی داشته اید و نصایح شما در زندگی همیشه راهنما و چراغ راهم بوده اند.
به کارگران شرکت واحد بگویید که من در طول مدت همکاری با آنان اگر چه کوتاه بود صادقانه از خواسته های به حق آنان دفاع کرده و دلم می خواست که این قشر زحمت کش هر چه بیشتر از مواهب انقلاب اسلامی بهره مند شوند.
از فامیل، دوستان و آشنایان خداحافظی کنید و از دوستان نزدیکم صادق، محمد جواد و ... خصوصاً آقا حسام می خواهم جای خالی مرا برای شما مادر عزیزم پر کنند.
برگرفته از وبگاه ajashohada.ir